درباره‌ی یک عکس خوب

منتقدان عکاسی عکس‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنند؟

نویسنده: زانیار بلوری

بارها از سوی دیگران با این پرسش مواجه شده‌ام که علت اهمیت فلان عکس خاص چیست؟! چرا منتقدان این عکس را عکس خوبی می‌دانند؟ قشنگی این عکس در چیست؟ این پرسش خصوصا از سوی کسانی بیشتر طرح می‌شود که اطلاعات کمتری پیرامون عکاسی به عنوان یک رسانه‌ی هنری دارند؛ یعنی واکنش و خوانش آن‌ها در مورد عکس بیشتر غریزی است تا واکنش و خوانشی تعلیم دیده (البته اگر واژه‌های غریزی و تعلیم دیده بتوانند معنای مورد نظر را بدرستی برسانند). این افراد معمولا عکس خوب را عکسی می‌دانند که عکاس آن توانسته باشد سوژه‌ی عکاسی شده را خوش منظر و قشنگ نشان دهد (به عمد از واژه‌ی زیبا استفاده نمی‌کنم تا ناخواسته پای مسائل زیبایی‌شناسی به بحث باز نشود، مباحثی که به نظرم ما را بیشتر از آنکه به مقصود خود یعنی ملاک‌های عکس خوب نزدیک کند در مغاک روشن ساختن چیستی و تعریف هنر گم می‌کند).

تصور عمومی این است که مواجه با تصویر، خوانش و حتی اظهار نظر در مورد آن نیاز به دانش خاصی ندارد یعنی برعکس نوشتار که ارتباط با آن نیاز به یادگیری توانایی‌های زبانی خاصی برای خواندن کلمات و درک دستور زبان است، آنچه یک تصویر، خصوصا یک تصویر عکاسی شده، نشان می‌دهد برای هر کسی آشکار و گشوده است. خود همین نگرش سبب می‌شود تا بیشتر اوقات مواجه با عکس تا سطح مواجه با سوژه‌ی عکاسی شده تقلیل یابد و در ارزیابی عکس، خود سوژه برجسته و مهم شود تا اینکه دستور زبانی که عکس بر مبنای آن شکل گرفته است. برای همین (در افراطی‌ترین مثال ممکن) یک عکس از غروبی دل انگیز در ساحل، عکس خوبی محسوب خواهد شد چون خود غروب آفتاب دیدنش لذت بخش و خواستنی است حتی اگر دستور زبان عکس یک دستور زبان ساده و دم دستی و از فرط تکرار مستعمل و نخ‌نما باشد. یا برعکس، عکسی از یک سوژه‌ی پیش پا افتاده که عکاس آن از دستور زبانی خاص و فکر شده استفاده کرده باشد، عکسی بی‌اهمیت تلقی خواهد شد. با چنین نگاهی شاید بتوان گفت برای یک منتقد یا مخاطب جدی‌تر رسانه‌ی عکاسی آنچه از اهمیت بیشتری برخوردار است «چگونگی و چرایی بازنمایی» سوژه‌ی عکاسی شده است تا خود سوژه‌ی عکاسی. برای همین امکان دارد برای این گروه، عکس یک ته سیگار افتاده گوشه‌ی خیابان، عکس بسیار بهتری نسبت به یک عکس از طبیعتی خوش منظر باشد.

«چگونگی و چرایی بازنمایی» که اهمیت زیادی در خوانش یک عکس برای خبرگان عکاسی دارد، امری است که اگر تنیده در هم و توامان در نظر گرفته نشود، حتی ممکن است مخاطب جدی را در ارزیابی عکس به اشتباه وا دارد. اهمیت دادن به چگونگی بازنمایی بدون در نظر گرفتن چرایی، سبب می‌شود تا توانایی‌های بالای تکنیکی عکاس، سخت بودن فرایند عکاسی یا خاص بودن پروسه‌ی تولید یک عکس به خودی خود امتیازی مهم در ارزیابی یک عکس بشمار آید. این شکل ارزیابی در مواجه با عکسی که ثبت آن نیاز به مهارت خاصی ندارد یا شیوه‌ی تولید بسیار راحت وآسانی دارد بیشتر مسئله‌ساز می‌شود. گزاره‌هایی چون «این عکس که با موبایل گرفته شده!» یا «من هم که می‌تونم این عکس رو بگیرم!» نتیجه‌ی جدا سازی چگونگی بازنمایی از چرایی آن است. در صورتی که در یک ارزیابی درست، برای مخاطب حرفه‌ای، فارغ از سخت یا سهل بودن فرایند عکاسی، مهم این است که شکل بیانی که عکاس برگزیده تا چه اندازه در راستای معنای مورد نظر عکاس است. از این رو یک عکس ساده و دم دستی در صورتی که معنای مورد نظر را انتقال دهد، همانقدر می‌تواند عکس خوب و دارای اهمیتی باشد که عکسی با فرایند پیچیده‌ی تولید که توانسته این مهم (انتقال معنای مورد نظر) را به انجام رساند. همین جا باید عنوان کرد کسانی که عکس را صرفا و فقط بر اساس قواعد ترکیب‌بندی مرسوم (نوعی تکنیک) ارزیابی می‌کنند، دچار همین ایراد در جداسازی می‌شوند (تاکید بر چگونگی بدون در نظر گرفتن چرایی) و از درک و پذیرش عکسی که به عمد از قواعد ترکیب‌بندی پیروی نکرده یا آن‌ها را نقض کرده باشد ناتوان خواهند بود.

یکی دیگر از اشتباهات رایج در ارزیابی اهمیت عکس‌ها، عدم توجه به بافت ارائه (پیرامون) و مقتضیات تاریخی یک عکس است که خود موارد متعددی را شامل می‌شود؛ در نظر گرفتن امکانات موجود و شیوه‌های رایج عکاسی، نحوه‌ی نگرش به عکاسی و هنر، رویکردها و سبک‌های مسلط، جایگاه و اهمیت عکاس و… در یک دوره‌ی خاص تاریخی است. بارها پیش آمده که از سوی برخی عکاسان و دانشجویانِ عکاسی با این گزاره روبرو شده‌ام که «این عکس رو اگه من می‌گرفتم کسی نگاش هم نمی‌کرد.» چنین گزاره‌ای نه تنها بر بافت و مقتضیات تاریخی اثر چشم می‌بندد بلکه انتظار دارد عکس را در یک خلاء زمانی – مکانی، فارغ از نگرش عکاس آن بتوان ارزیابی کرد. در صورتی که بسیاری از عکس‌ها در یک پیوند زمانی و مکانی و در ارتباط با دیدگاه یک عکاس خاص است که واجد معنا شده و اهمیت می‌یابد. چشم بستن بر چنین پیوندی از سوی یک منتقد عکاسی، نه تنها سبب می‌شود لایه‌ها‌ی معنایی تو در تو و چند بُعدی عکس که در ارتباط با عوامل متعددی شکل گرفته (از عوامل فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی گرفته تا عوامل تاریخ هنری و تاریخ عکاسی) را به ساحتی تک بعدی تقلیل دهد بلکه حتی او را در ارزیابی خود به کلی دچار اشتباه می‌کند. چنین منتقدی احتمالا عکس‌های راجر فنتون (نخستین نمونه‌های عکاسی از جنگ در زمانی که امکان عکاسی در لحظه وجود نداشت) را به خاطر سکون و سکوت حاکم در عکس رد کند یا عکس‌های ویلیام اگلستون (عکاسی که به عمد و تاکید به شیوه‌ی سردستی عکاسی می‌کند) را به سبب نبود ترکیب‌بندی منسجم و مرسوم بی‎اهمیت بشمارد. چنین ارزیابی نه تنها در کشف و تشخیص نگرش‌ها و رویکردهای نو و اصیل ناتوان است بلکه احتمال دارد به اثری بها دهد که یک کپی دسته چندم از اثر یا رویکردی قدیمی است.

اگر تا اینجا نتوانسته باشم به خوبی روشن سازم که چگونه عوامل متعددی در تعیین اهمیت یک عکس نقش ایفا می‌کنند، شاید در ادامه با ذکر مثالی عینی بتوان لایه‌های متعددی که در ارزیابی عکس نقش ایفا می‌کنند را بهتر آشکار ساخت.

بطری‌های شیر اثر “ادوارد استایکن” – 1915 میلادی

عکس بطری‌های شیر ادوارد استایکن (Edward Steichen: Milk Bottles, New York, 1915) به زعم من یکی از عکس‌های خوب و با اهمیت تاریخ عکاسی است. در گام نخست این عکس کسانی را که دنبال عکس خوش منظر و قشنگ هستند نا امید می‌کند. آشکارا فضای عکس فضای خواستنی و خوشایند نیست، سوژه عکاسی شده جذابیت ظاهری ندارد و در کل عکس خوش رنگ و لعابی نیست. این امر که استاکین برای شکل دادن به اتمسفری گرفته و خفه به عمد فضا را به چنین سمت و سویی برده است برای من کافی است تا این فقدان خوش رنگ و لعابی را نه تنها بد ندانم بلکه آن را یکی از عوامل جذابیت و اهمیت بصری عکس به حساب آورم. تعمد عکاس در حذف آسمان و پر کردن کادر با نمای ساختمان‌هایی به هم چسپیده و در کنار هم، که پنجره‌های‌شان به علت عکاسی در ساعت خاصی از روز، سیاه و بی روزن شده است همگی در ساخت چنین فضای خاصی نقش ایفا می‌کنند. به اینها اضافه کنید درختی بی بر و بار (اگرچه در حال جوانه زدن) در وسط صحنه و میله‌های آهنی پنجره و نردبان‌ها در انتهای کادر، که با میله‌های پله‎های اضطراریِ بالکن مانندِ جلویِ صحنه، همگی دست به دست هم داده‌اند تا حسی از اسارت و زندان را القاء کنند.

قرار گرفتن میله‌های زندان در یک سوم کادر و بطری‌های شیر در نقطه‌ی طلاییِ تصویر(جایی که موجب تاکید و توجه بیشتر می‌شود) و نیز سفیدی آن‌ها در تضاد با سیاه و خاکستری‌های حاکم بر تصویر، نه تنها منجر به شکل‌گیری کنتراست و تضادی مابین بطری‌های شیر با دیگر عوامل موجود در تصویر می‌شود، بلکه سبب می‌شود آن‌ها را به عنوان سوژه‌ی اصلی عکس در نظر گرفته و مهم بشماریم. امری که باعث می‌شود بطری‌های شیر را به مثابه دو کاراکتر گیر افتاده در این زندان تصور کنیم (نوعی جان بخشی) که از پس میله‌ها در حال نظاره کردن فضای خشک و بی روح مقابل خود هستند. از طرفی با در نظر گرفتن شیر و درخت به عنوان عناصری طبیعی که در میان عناصر صنعتی و مصنوعِ تصویر یعنی بطری‌‌ها، میله‌ها و ساختمان‌ها گرفتار شده‌اند، تضاد و تقابل موجود بیشتر نیز می‌شود. به این ترتیب عکاس با ترکیب‌بندی فکر شده و جذاب خود نه تنها نقطه‌ی اهمیت عکس را به بطری‌های شیر داده و تضاد حاکم بر تصویر‌ را برجسته کرده بلکه توانسته در میان تقسیم‎بندی‌های کادر بر مبنای خطوطِ عمودی و اریب و ایجاد شکل‌های متعدد، در بازی با سطوحِ مختلفِ روشن و تیره‌ی اجزای مختلف ساختمان، از جمله ‌‌‌دیوارها، عکس را از حالت دو بعدی خارج ساخته و به فضا عمق بیشتری دهد.

از سویی دیگر در خوانشی نمادین می‌توان شیشه‌های شیری را که روز از پس روز، هر باره خالی و پر می‌شوند، دلالتی بر امر روزمره در نظر گرفت که به نوبه‌ی خود حس تداوم، تکرار و ملال این اسارت را دو چندان می‌کنند. با این حال تعمد عکاس در خلق این فضا و ترکیب‌بندی حساب شده‌ی او به خودی خود دلیلی بر اهمیت این عکس نیست. اهمیت عکس وقتی آشکار می‌شود که به قصد استایکن در خلق این فضا پی ببریم. عکس بطری‌های شیر زندانی شده‌ی استایکن به نحوی مانیفست عکاس است در مورد دورانی جدید. این عکس که در دهه‌های آغازین قرن بیستم ثبت شده است، آشکارا اعلام تغییر رویکرد استایکن در عکاسی است. او که پیشتر عکس‌های دستکاری و حتی رنگ‌شده‌یِ محو و دلفریب به شیوه‌ی پیکتوریالیستی (تلاشی برای شبیه کردن عکس به نقاشی در جهت تبدیل آن به اثر هنری) می‌گرفت حال در چرخشی عظیم، با عکاسان جدایی‌طلب (کسانی که مخالف جریان پیکتوریالسیم و شبیه کردن عکس به نقاشی بودند) هم‌صدا منادی شیوه‌ی جدیدی از عکاسی شدند که تاکید بر واقعیت صریح پیش روی دوربین و ارائه‌ی مستقیم سوژه با وضوح زیاد از اصول اولیه‌‌ی آن بود. این عکاسان زیبایی‌شناسی صریح و مستقیم عکاسیِ سیاه وسفید را بر زیبایی‌شناسی محو و ساختگی پیکتوریال از هر نظر ترجیح داده و به جای خلق تصاویری چشمگیر و جذاب برای عموم، هدف را بر نگاه مدرنیستی عکاسانه متمرکز کردند؛ شکلی از عکاسی که به دنبال استفاده از امکانات نادیده گرفته شده‌ی خود عکاسی است.

این رویکرد جدید به استایکن و دیگران امکان می‌داد تا فرزند زمانه و راوی صادق عصر خود باشند؛ عصر زندگی در کلان شهرها، عصر بتون و آهن در معماری، عصر به انجام رسیدن انقلاب صنعتی و سیطره‌ی سرمایه‌داری؛ و در یک نگاه عصر سوپرمارکت و رواج شیرهای داخل بطری و ساختمان‌های چند طبقه با پله‌های اضطراری که در دوران گذشته وجود نداشت. استایکن به دور از مرثیه سرایی برای معصومیتی از دست رفته یا نفی کامل دورانی جدید عکسی خلق کرد که هم بیانیه‌ای تمام کمال در مورد عکاسی مدرن بود و هم شمایلی بی‌نقص از سرآغاز قرن بیستم.

در نهایت آنچه عکس بطرهای شیر را دارای اهمیت می‌سازد ترکیب کلیِ عواملِ متعددِ مورد اشاره‌ای است که به صورت لایه‌های معنایی تو در تو در این عکس مستتر هستند و آشکار شدن آن‌ها با نگاهی سرسری و بی‌دقت، بدون آگاهی از زبان و تاریخ عکاسی به نظر بسیار دور از ذهن می‌رسد.

با وجود تمام این‌ها در پایان بایستی خاطر نشان ساخت فرمول خاصی که بتوان بر مبنای آن عکس‌ها را ارزیابی کرد وجود ندارد و در بررسی یک عکس عوامل متعددی که به برخی از آن‌ها اشاره شد نقش ایفا می‌کنند. هرچقدر تعدد و ناهمگونی این عوامل برای منتقد بیشتر باشد خوانش او از عکس چندجانبه و عمیق‌تر خواهد شد. با این حال بررسی و ارزیابی یک عکس که به نوبه‌ی خود عملی خلاقانه است را نباید به فرایندی مکانیکی تقلیل داد که با استفاده از یک سری پیش انگاشت‌های ثابت و از پیش تعیین شده به سراغ عکس‌ها می‌رود (خطری که در کمین بیشتر مخاطبان جدی آثار هنری قرار دارد)، بلکه همان اندازه که منطق در ارتباط با یک اثر نقش دارد احساس نیز در این فرایند دخیل است؛ مسئله‌ای که شرح درست و مبسوط آن خود می‌تواند موضوع نوشته‌ای دیگر باشد.