عکاسان عرب: عیسی توما، آخرین پیام

نویسنده: الهه عبداله‌آبادی

«زنانی که هنوز از دست نداده‌ایم و داستان‌های دیگر از حلب، نمایشگاهی از عیسی توما است که برخلاف رسانه‌های غربی که عمدتا به پناهندگان و داعش می­پردازند، توجه را به شهروندانی که هنوز در شهر ویران شده زندگی می‌کنند، جلب می‌کند.»

زنانی که هنوز از دست نداده‌ایم، داستان 15 زن جوان سوری با پیشینه­های فرهنگی و مذهبی مختلف است که در آپریل 2015 در جریان «حمله بزرگ» اسلامگرایان تندرو به حلب، به همراه شرکت‌کنندگان سابق آرت کمیینگ ِگالری Le Pont و سایر مردم، به این گالری پناه بردند.

این درگیری‌ها یک هفته کامل به طول انجامید. در این مدت این زنان، امیدها و ترس­های خود را با توما به اشتراک گذاشتند. آن‌ها با لباسی که انتخاب خودشان (و نه دیگران) بود، جلوی دوربین او نشستند و داستان خود را برایش تعریف کردند. «در حالی که زنان این عکس‌ها هنوز زنده هستند، بسیاری دیگر قبل از این که فرصتی برای تحقق رویاهای خود داشته باشند کشته شدند.» توما در این عکس­ها بخش چشم زنان را حذف کرد. این حذف را می‌توان کنایه‌ای به عدم شناسایی فرد از روی عکسش دانست، که البته این خوانش، در تضاد با اطلاعات دقیقِ فردی همراه عکس­ها است. این مجموعه برای اولین بار در 2015 در آمستردام نمایش داده شد و به کشورهای دیگر هم سفر کرد.

در ارائه مجموعه در نمایشگاه، عکاس با دوپاره کردن چهره زن و حرکت اجباری مخاطب به دور عکس، برای شناخت/دریافت کامل آن زن، مخاطب و جهان را به مکث بیشتری در مقابل زنِ سوری و هر آنچه در جریان تجاوزهای سوریه اتفاق افتاد، دعوت می­کند. نحوه ارائه در کتاب نیز همین معنا را دارد. در ارائه مجموعه در سایت­ها، عکاس از طریق تاکید بر داستان هر زن و حذف چشم­ها، توجه مخاطب را جلب می­کند.

عیسی توما (1962 سوریه) عکاس ساکن حلب است. کارهای او را می­توان در چندین مجموعه بین‌المللی، از جمله موزه ویکتوریا و آلبرت در لندن دید. او در 1992 گالری سیاه و سفید  (اولین فضای نمایشگاهی اختصاص یافته به عکاسی در خاورمیانه) را افتتاح کرد. سپس در 1996، گالری Le Pont (با هدف ترویج آزادی بیان و ارائه هنری محلی به رویدادهای بین المللی)، در 1997 جشنواره بین المللی عکاسی و در 2013 جشنواره بین المللی هنر زنان را راه­اندازی کرد.

توما در 2012، اندکی پس از وقوع جنگ داخلی سوریه، در  Le Pont اقدام به ایجاد Art Camping برای پناهندگان سوری و شهروندان حلب کرد. این پروژه شامل کارگاه هایی آموزشی­ بود که جوانان سوری را تشویق می­کرد تا از طریق هنر، به بیان خود و مقابله با خشونت بپردازند. همان­طور که اشاره شد، زنانی که هنوز از دست نداده‌ایم، از نتایج همین پروژه است.

 

اینستاگرام عکاس: @issa_touma

1- لاما، سن: 25، شغل: معلم هنر دانشگاه، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی من از مرگ نمی‌ترسیدم زیرا هیچ تجربه‌ای از آن نداشتم. چهار سال جنگ آن را تغییر داده. اکنون من در حلب، خطرناک‌ترین مکان جهان زندگی می‌کنم. اما من هنوز مصمم هستم هر ذره از هوای تازه و ابر سفید را به رویا ببینم، آن را زندگی کنم و از آن لذت ببرم. اگر من از این جنگ جان سالم به در ببرم، می‌خواهم دیوار بزرگ چین را ببینم، به مراقبه هندی بپردازم و نقاشی را ادامه دهم.
لاما، سن: 25، شغل: معلم هنر دانشگاه، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / من از مرگ نمی‌ترسیدم زیرا هیچ تجربه‌ای از آن نداشتم. چهار سال جنگ آن را تغییر داده. اکنون من در حلب، خطرناک‌ترین مکان جهان زندگی می‌کنم. اما من هنوز مصمم هستم هر ذره از هوای تازه و ابر سفید را به رویا ببینم، آن را زندگی کنم و از آن لذت ببرم. اگر من از این جنگ جان سالم به در ببرم، می‌خواهم دیوار بزرگ چین را ببینم، به مراقبه هندی بپردازم و نقاشی را ادامه دهم.
مایا، سن: 29، شغل: هنرمند، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه حلب، می‌خواستم خانواده‌ام در ادلب را در این شادی سهیم کنم. اما خوشبختی من دوام نیاورد. زمانی که آنجا بودم، افراط‌گرایان اسلامی به شهر و مناطق اطراف حمله کردند. من و خانواده‌ام توانستیم به لاتاکیا، جایی که اکنون هستیم، فرار کنیم. من نمی‌دانم چه اتفاقی برای خانه پدر و مادرم افتاده است.
مایا، سن: 29، شغل: هنرمند، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه حلب، می‌خواستم خانواده‌ام در ادلب را در این شادی سهیم کنم. اما خوشبختی من دوام نیاورد. زمانی که آنجا بودم، افراط‌گرایان اسلامی به شهر و مناطق اطراف حمله کردند. من و خانواده‌ام توانستیم به لاتاکیا، جایی که اکنون هستیم، فرار کنیم. من نمی‌دانم چه اتفاقی برای خانه پدر و مادرم افتاده است.
آنجلا، سن: 35، شغل: داروساز، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / من در روسیه داروسازی خوانده‌ام؛ این خیلی وحشتناک است که نتوانی دارو را بین افرادی که به آن نیاز شدید دارند، توزیع کنی. در سال 2012-2013، پیدا کردن دارو سخت بود. نمی توانستم در حلب بمانم. پس از سه سال جنگ، به روستای خود بازگشتم، به دور از تعفن شهر در حال مرگ.
آنجلا، سن: 35، شغل: داروساز، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / من در روسیه داروسازی خوانده‌ام؛ این خیلی وحشتناک است که نتوانی دارو را بین افرادی که به آن نیاز شدید دارند، توزیع کنی. در سال 2012-2013، پیدا کردن دارو سخت بود. نمی توانستم در حلب بمانم. پس از سه سال جنگ، به روستای خود بازگشتم، به دور از تعفن شهر در حال مرگ.
سیرین، سن: 18، شغل: دانشجو، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / من و دوستانم تا جایی که می¬شود بیرون می رویم. به زودی ما همه‌ی این‌ها را از دست خواهیم داد. بعداً می‌بینمت، دوستانم در رستوران منتظرم هستند.
سیرین، سن: 18، شغل: دانشجو، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / من و دوستانم تا جایی که می¬شود بیرون می رویم. به زودی ما همه‌ی این‌ها را از دست خواهیم داد. بعداً می‌بینمت، دوستانم در رستوران منتظرم هستند.
شاهی، سن: 20، شغل: دانشجوی هنر، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / من اهل روستایی در نزدیکی کوبانی هستم. زمانی که ما هنوز تحت اشغال داعش بودیم، مجبور بودم در امتحاناتی در حلب شرکت کنم تا در دانشکده هنرهای زیبا ثبت نام کنم. ما به مدت سه روز پیاده‌روی کردیم، و در حالی که تمام مدت از مین‌ها می‌ترسیدیم، از مرز ترکیه رد شدیم و بازگشتیم. اما امتحان را پاس کردم. و خیلی خوشحالم!
شاهی، سن: 20، شغل: دانشجوی هنر، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / من اهل روستایی در نزدیکی کوبانی هستم. زمانی که ما هنوز تحت اشغال داعش بودیم، مجبور بودم در امتحاناتی در حلب شرکت کنم تا در دانشکده هنرهای زیبا ثبت نام کنم. ما به مدت سه روز پیاده‌روی کردیم، و در حالی که تمام مدت از مین‌ها می‌ترسیدیم، از مرز ترکیه رد شدیم و بازگشتیم. اما امتحان را پاس کردم. و خیلی خوشحالم!
هبه، سن: 31، شغل: داوطلب سازمان ملل، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / بعد از سیزده سال استقلال مالی، هر روز می‌ترسم که اگر حلب به دست افراط‌گرایان بیفتد، چه چیزهایی را از دست خواهم داد. وقتی به از دست دادن زندگیم و شغلم فکر می¬کنم، آن هم فقط به این دلیل که زن هستم، دچار حملات عصبی می‌شوم.
هبه، سن: 31، شغل: داوطلب سازمان ملل، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / بعد از سیزده سال استقلال مالی، هر روز می‌ترسم که اگر حلب به دست افراط‌گرایان بیفتد، چه چیزهایی را از دست خواهم داد. وقتی به از دست دادن زندگیم و شغلم فکر می¬کنم، آن هم فقط به این دلیل که زن هستم، دچار حملات عصبی می‌شوم.
سالی، سن: 29، شغل: باستان شناس، ملیت: ارمنی سوری، مذهب: ارمنی ارتدکس / چهار سال گذشته پر از ناامیدی بوده است. اما بزرگترین شوک از دست دادن بورس تحصیلیم برای رفتن به اروپا و گرفتن مدرک دکترا باستان‌شناسی بود که این پس از اعمال ممنوعیت سفر شهروندان سوری متوقف شد. حالا با کمال تعجب، تمام آنچه که می‌خواهم این است که اینجا بمانم. من نگران خانواده، دوستانم و کشورم هستم. من حتی نگران از دست دادن سرم هستم، زیرا داعش فتوایی صادر كرده كه سر هر كس كه باستان‌شناسی بخواند باید زده شود.
سالی، سن: 29، شغل: باستان شناس، ملیت: ارمنی سوری، مذهب: ارمنی ارتدکس / چهار سال گذشته پر از ناامیدی بوده است. اما بزرگترین شوک از دست دادن بورس تحصیلیم برای رفتن به اروپا و گرفتن مدرک دکترا باستان‌شناسی بود که این پس از اعمال ممنوعیت سفر شهروندان سوری متوقف شد. حالا با کمال تعجب، تمام آنچه که می‌خواهم این است که اینجا بمانم. من نگران خانواده، دوستانم و کشورم هستم. من حتی نگران از دست دادن سرم هستم، زیرا داعش فتوایی صادر كرده كه سر هر كس كه باستان‌شناسی بخواند باید زده شود.
عنفوان، سن: 24، شغل: طراح گرافیک، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / هنگامی که جنگ شروع شد، همه اقوام و دوستانم را متقاعد کردم که از شهر خارج شوند، تا نیازی نباشد نگران امنیت آن‌ها باشم. در مورد خودم، من شجاعت ترک کردن را نداشتم. من زندگی‌ام را اینجا دوست دارم اما روز به روز، با نابودی مداوم، حلب در حال تغییر است و تعداد بیشتری از مردم رفته‌اند. این دیگر شهری نیست که من می‌شناسم. حالا من هم تصمیم گرفتم که بروم.
عنفوان، سن: 24، شغل: طراح گرافیک، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / هنگامی که جنگ شروع شد، همه اقوام و دوستانم را متقاعد کردم که از شهر خارج شوند، تا نیازی نباشد نگران امنیت آن‌ها باشم. در مورد خودم، من شجاعت ترک کردن را نداشتم. من زندگی‌ام را اینجا دوست دارم اما روز به روز، با نابودی مداوم، حلب در حال تغییر است و تعداد بیشتری از مردم رفته‌اند. این دیگر شهری نیست که من می‌شناسم. حالا من هم تصمیم گرفتم که بروم.
دیانا، سن: 25، شغل: دانشجوی ادبیات انگلیسی، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / درمارس 2014، من در جستجوی کار به استانبول رفتم. زندگی در حلب خیلی سخت شده بود. اما من نتوانستم شغلی پیدا کنم و مجبور شدم دوباره ترک مکان کنم. البته متاسف نبودم. مردم سوریه (به ویژه زنان) در ترکیه مورد استثمار قرار می‌گیرند. اکنون دوباره در حلب هستم.
دیانا، سن: 25، شغل: دانشجوی ادبیات انگلیسی، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / درمارس 2014، من در جستجوی کار به استانبول رفتم. زندگی در حلب خیلی سخت شده بود. اما من نتوانستم شغلی پیدا کنم و مجبور شدم دوباره ترک مکان کنم. البته متاسف نبودم. مردم سوریه (به ویژه زنان) در ترکیه مورد استثمار قرار می‌گیرند. اکنون دوباره در حلب هستم.
نور، سن: 21، شغل: وکیل، ملیت: سوری، دین: مسیحی / من کار خود را دوست دارم و محل کارم از خانه من در محله مسیحیان امن‌تر است. اما والدینم می‌خواهند که از شغل خودم دست بکشم. ما در این مورد خیلی مشاجره می‌کنیم. کنار هم بودن به آن‌ها حس امنیت می‌دهد.
نور، سن: 21، شغل: وکیل، ملیت: سوری، دین: مسیحی / من کار خود را دوست دارم و محل کارم از خانه من در محله مسیحیان امن‌تر است. اما والدینم می‌خواهند که از شغل خودم دست بکشم. ما در این مورد خیلی مشاجره می‌کنیم. کنار هم بودن به آن‌ها حس امنیت می‌دهد.
زندان، سن: 22، شغل: دانشجو، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / برای من و نامزدم، زن و مرد برابر هستند. اگر مجبور شویم سبک زندگی خود را تغییر دهیم، حلب را ترک خواهم کرد.
زندان، سن: 22، شغل: دانشجو، ملیت: کرد سوری، دین: مسلمان / برای من و نامزدم، زن و مرد برابر هستند. اگر مجبور شویم سبک زندگی خود را تغییر دهیم، حلب را ترک خواهم کرد.
دیما، سن: 21، شغل: دانشجو، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / از وقتی که جنگ شروع شد، من با افراد زیادی خداحافظی کردم. من دیگر با کسی ملاقات نکردم تا دیگر مجبور به خداحافظی نباشم. من هر گونه حس زنده بودن را از دست داده‌ام. برای اتمام تحصیلم در حلب می‌مانم و هر شب تا زمانی که خوابم ببرد، بمب‌هایی را که در اطراف خانه‌ام منفجر می‌شود می‌شمارم.
دیما، سن: 21، شغل: دانشجو، ملیت: عرب سوری، دین: مسلمان سنی / از وقتی که جنگ شروع شد، من با افراد زیادی خداحافظی کردم. من دیگر با کسی ملاقات نکردم تا دیگر مجبور به خداحافظی نباشم. من هر گونه حس زنده بودن را از دست داده‌ام. برای اتمام تحصیلم در حلب می‌مانم و هر شب تا زمانی که خوابم ببرد، بمب‌هایی را که در اطراف خانه‌ام منفجر می‌شود می‌شمارم.
زنوس ، سن: 26، شغل: جواهر ساز، ملیت: کرد سوری، دین: ایزدی / از مرگ نمی‌ترسم، اما از مشکل روحی یا جسمی می‌ترسم. معتقدم که خداوند ناجی توانا است و قصد دارم در اینجا در حلب بمانم.
زنوس ، سن: 26، شغل: جواهر ساز، ملیت: کرد سوری، دین: ایزدی / از مرگ نمی‌ترسم، اما از مشکل روحی یا جسمی می‌ترسم. معتقدم که خداوند ناجی توانا است و قصد دارم در اینجا در حلب بمانم.
هبه‌الله، سن: 24، شغل: اقتصاددان (بیکار)، ملیت: عرب سوری، مذهب: مسلمان سنی / مهمانی نامزدی من دو ماه دیگر است. من به دنبال کار هستم و نمی‌دانم باید چه کار کنم. من در اینجا زندگی می‌کنم، جایی که جنگ، فقدان، نابودی، ناامنی و احساس دائمی محرومیت وجود دارد. سعی می‌کنم امیدوار باشم، اما شاید اصلا امیدی نیست. یک نفر به من توصیه کرد که مهمانی نامزدی خود را با نور شمع برگزار کنم چون در شهر ما برق وجود ندارد. ما به دلیل اشتباهات خودمان در حال جدا شدن هستیم. ما در همه کارها اشتباه کرده‌ایم، و شرایط همانطور که الان است، باقی می‌ماند.
هبه‌الله، سن: 24، شغل: اقتصاددان (بیکار)، ملیت: عرب سوری، مذهب: مسلمان سنی / مهمانی نامزدی من دو ماه دیگر است. من به دنبال کار هستم و نمی‌دانم باید چه کار کنم. من در اینجا زندگی می‌کنم، جایی که جنگ، فقدان، نابودی، ناامنی و احساس دائمی محرومیت وجود دارد. سعی می‌کنم امیدوار باشم، اما شاید اصلا امیدی نیست. یک نفر به من توصیه کرد که مهمانی نامزدی خود را با نور شمع برگزار کنم چون در شهر ما برق وجود ندارد. ما به دلیل اشتباهات خودمان در حال جدا شدن هستیم. ما در همه کارها اشتباه کرده‌ایم، و شرایط همانطور که الان است، باقی می‌ماند.
لور، سن: 29، شغل: عکاس، ملیت: ارمنی سوری، مذهب: ارمنی ارتدکس / من در یک جامعه بسیار متنوع و مختلط بزرگ شدم. بیشتر دوستان من مسلمان بودند. آن‌ها بسیار روشن و باز بودند و من هرگز احساس نمی‌کردم که روابطم با آن‌ها مرا به خطر انداخته است. امروز، این تغییر کرده. تمام دوستان سنی و حتی مسیحی من از حلب فرار کردند. آن‌ها از آینده وحشت داشتند. من همواره فکر می‌کنم که: اگر اهل تسنن از ورود افراد متعصب به شهر وحشت دارند، من که یک مسیحی و نیمی ارمنی هستم اینجا چه کار می‌کنم؟ من مطمئنم که در آخر محجبه خواهم شد و به چنگ افراط‌گرایان می‌افتم.
لور، سن: 29، شغل: عکاس، ملیت: ارمنی سوری، مذهب: ارمنی ارتدکس / من در یک جامعه بسیار متنوع و مختلط بزرگ شدم. بیشتر دوستان من مسلمان بودند. آن‌ها بسیار روشن و باز بودند و من هرگز احساس نمی‌کردم که روابطم با آن‌ها مرا به خطر انداخته است. امروز، این تغییر کرده. تمام دوستان سنی و حتی مسیحی من از حلب فرار کردند. آن‌ها از آینده وحشت داشتند. من همواره فکر می‌کنم که: اگر اهل تسنن از ورود افراد متعصب به شهر وحشت دارند، من که یک مسیحی و نیمی ارمنی هستم اینجا چه کار می‌کنم؟ من مطمئنم که در آخر محجبه خواهم شد و به چنگ افراط‌گرایان می‌افتم.